بر اساس یک داستان کاملا واقعی
نمای داخلی، روز، ساعت ۱۲:۱۵ ظهر
تلفن زنگ می زند. مردی گوشی را بر می دارد. فردی از آن سوی خط از او می خواهد که سه عدد سکه بهار آزادی طرح جدید را از منزل وی که یک کوچه پایین تر است دریافت کرده و در صرافی یک خیابان بالاتر بفروشد و مبلغ آن را برایش بفرستد. مرد، قیمت سکه را از یک سایت استخراج می کند. قیمت فروش: ۹۰۸ هزار تومان
نمای بیرونی، روز، ساعت ۱۲:۳۰ ظهر
مرد جلوی صرافی توقف می کند. وارد صرافی می شود. قیمت سکه ها را پرسیده و آن ها را ۱۵ هزار تومان کم تر از قیمت فروش به صرافی داده و مبلغی دریافت کرده و می رود. قیمت فروش: ۹۲۵ هزار تومان
نمای داخلی، روز، ساعت ۱۲:۴۵ ظهر
مرد، پشت میزش نشسته و با تلفن صحبت می کند. صاحب سکه ها از فروش آن ها خبردار شده و تشکر می کند. مرد، پول ها را در پاکت گذاشته و آن را در کیفش می گذارد تا بعدا به دست صاحبش برساند. برای کنجکاوی دوباره قیمت جدید سکه را از همان سایت استخراج میکند. قیمت فروش: ۹۴۵ هزار تومان
او در این نیم ساعت ۴۰ هزار تومان کار نکرده است. اما هر سکه ۴۰ هزار تومان گران تر شد!
نتیجه اخلاقی، اپیستمولوژیک، هرمنوتیک، اقتصادی، سیاسی، ورزشی، هنری، ادبی و آگهی بازرگانی و … با خودتان!
Leave A Comment