راحت بخواب
مثنوی زیبای حامد ابراهیمپور
ای آخرین ترانهی لبهای دوخته
ای اسم رمز مزرعهی نیمه سوخته
ای شانهی شکسته شده لای گیسها
ای اعتماد کرده به آقا پلیسها
ای خونِ روی دامنِ دلاک ریخته
رنگینکمان کوچکِ بر خاک ریخته
شمشیر انتقامِ در آتش گداخته
ای قهرمانِ بازی از پیش باخته
ای خودکشی شده وسط ازدحامها
ای لیز خورده از همهی پشت بامها
ای «خوشههای خشم»ترین داستان شهر
خورشید […]