در عشق جانان جان بده بیعشق نگشاید گره
ای روح این جا مست شو وی عقل این جا دنگ شو
نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو
از جنگ میترسانیم گر جنگ شد گو جنگ شو
ماییم مست ایزدی زان بادههای سرمدی
تو عاقلی و فاضلی در کار نام و ننگ شو
در دام او افتادهای خود تو ز عشقش زادهای
زین بت خلاصی نیستت خواهی به صد فرسنگ شو
میباش همچون ماهیان در بحر آیان و روان
گر آب دریا کم شود آنگه برو دلتنگ شو
گه بر لبت لب مینهد گه بر کنارت مینهد
چون آن کند رو نای شو چون این کند رو چنگ شو
هر چند دشمن نیستش هر سو یکی مستیستش
مستان او را جام شو بر دشمنان سرهنگ شو
رفتیم سوی شاه دین با جامههای کاغذین
تو عاشق نقش آمدی همچون قلم در رنگ شو
سودای تنهایی مپز در خانه خلوت مخز
شد روز عرض عاشقان پیش آ و پیش آهنگ شو
شعر: جلال الدین محمد بلخی (مولوی)
اجرا: گروه دنگ شو
بشنوید در ?attachment_id=196 و ?attachment_id=199
به نظر بنده مطلبی که در آن از جنگ، نای، بحر، آب و واژه های این چنینی سخن رفته است، به عاشورا مربوطست.
Leave A Comment