دی به وقت شکوفه با حلقه ی یاران، رهسپار پابوس حرمش شدیم و در پی آن، مهربان مه چهره ای در خیل همراهان هم قدممان گشت.
آه ازدل وامانده من که در آن دم نهیب همی زد که قدم نستوه و استوار دار، خیز و به نزدش درآی و عشق خود بی محابا بر او عرضه دار. هر چه پیش آید خوش آید.
افسوس بر من در آن دم که نوای دل نیوشیدم و ندانستم که پاسخی جز این مرا نصیب نخواهد شد:
تو زواری پسر چه قدر نادونی، اومدی زیارت یا که چش چرونی؟
نوا سردادم که سوگند به ریاضت و عبادت و اعتکاف حرمی که با هم در آن منزل گزیدیم که رها ار شرکم و بعد حقش یگانه معبودم تویی.
افسوس بر من در آن دم که نوای دل نیوشیدم و ندانستم که پاسخی جز این مرا نصیب نخواهد شد:
تو زواری پسر چه قدر نادونی، اومدی زیارت یا که چش چرونی؟
…
و آه از این گردش بی پایان حلقه عشق.
Leave A Comment