مردی وارد بقالی شد و به فروشنده گفت: آقا مارلبورو اسموک دارید؟
فروشنده که به پشت مغازه رفته بود تا برای من چند بسته دستمال کاغذی بیاورد از همان جا با صدای بلند پاسخ داد: نه آقا!
مرد در حالی که بیرون می رفت به آرامی به من گفت: می بینی … کش رو؟ داره اما فکر می کنه مامورم و نمی ده! و رفت.
لحظاتی بعد، فروشنده  با جعبه های دستمال کاغذی برگشت و در حالی که جعبه ها را برای من در کیسه می گذاشت به من گفت: دیدی مرتیکه فلان فلان شده رو؟ باور کن مامور بود! روزی چند بار میان و سیگار های قاچاق رو می برن و کلی هم جریمه مون می کنن!

—-
نتیجه گیری بهداشتی: نکش پسر! نکش آقا! نکش برادر! نکش پدر! نکش! می کشی هم یه مارک دیگه بکش که قاچاق نباشه! به فکر سلامتی ریه ات نیستی، به فکر سلامتی مغزت باش!
نتیجه گیری اقتصادی: نیار پسر! نیار آقا! نیار برادر! نیار پدر! مگه مجبوری واسه دوزار سود هم جریمه بشی، هم مردم رو فلان فلان شده کنی؟
نتیجه گیری اخلاقی: دو نفر که با هم هیچ مشکلی ندارند. بدون شفاف سازی به آسانی دشمن شده و یکدیگر را .. کش و فلان فلان شده خطاب می کنند.
نتیجه گیری سیاسی: مقصر اصلی کیست؟ الف: مشتری (با که همیشه می گویند حق با مشتری است!) / ب. فروشنده (که برای سلیقه مشتری های مختلف جنس جور می کند.) / ج. شرکت مارلبورو؟  (که مردم را سیگاری می کند!) / د. قانون گذار (که می خواهد جلوی قاچاق کالا را بگیرد؟)
نتیجه گیری اجباری: Smoking Kills
آگهی بازرگانی: سیگار های شیطان بزرگ را نخرید. مال ما را بکشید و از سلامت روان برخوردار شوید تا دیرتر بمیرید. (اگر از بوی پهن و سرطان زودتر نمیرید!)
مسابقه بدون جایزه: مال ما در آگهی فوق یعنی مال کی؟ الف: کره / ب. پاکستان / ج. تقل بازان بازاری / د. مگه فرقی هم می کنه؟
نتیجه گیری هرمنوتیک: آیا می توان این داستان، درسی باشد برای کلاسی با عنوان: چگونه مردم را به جان هم بیندازیم؟؟